نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی
نقطه نهایی انقلاب اسلامی ایران و نتایج سالها مبارزه با رژیم شاهنشاهی، از دوازدهم بهمنماه ۱۳۵۷ همزمان با ورود تاریخی امام خمینی به کشورمان تا بیست و دوم بهمنماه و روز سقوط رسمی نظام پادشاهی پهلوی رقم خورد که به دهه فجر انقلاب اسلامی نامگذاری گردیده است.
روایت سردار بهمن کارگر؛ رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
در ماه رمضان سال ۵۷، مبارزه بر ضد رژیم شاه علنی شده بود و در نماز باشکوه عید فطر علنیتر هم شد. بعد از آن، با وقوع حادثه ۱۷ شهریور و آن اتفاقات، دیگر ترس مردم از رژیم ریخت و در نهایت با رفتن شاه از کشور مردم دیگر همۀ ملاحظاتشان را کنار گذاشتند.
من آن موقع نوجوان بودم و فقط هفده سال داشتم ولی وقایع را با شور و هیجان دنبال میکردم. کسانی که کمی از ما بزرگتر و سربازی رفته بودند و در کوران مبارزات هم حضور داشتند؛ دو دسته بودند:
یک دسته از آنها نگرانیهایی داشتند و هنوز تردیدشان برطرف نشده بود. دسته دوم که انقلابیتر بودند، دیگر ترس نداشتند و میگفتند که وقت پیروزی انقلاب فرا رسیده است.
سربازی رفتهها در سازماندهی نیروها، انتظامات تظاهراتها، کمیته استقبال از امام و... کارایی خوبی داشتند. خیلیهایشان هم جذب سپاه، کمیته و جهاد شدند.
کشتار چهارراه سرچشمه
به این موضوع هم اشارهکنم که رژیم شاه اوایل دهۀ محرم سال ۵۷ کشتاری هم در چهارراه سرچشمه نزدیک خیابان پامنار رقم زد که حدود دویست نفر در آنجا شهید شدند. بنده خودم در طبقه دوم اتوبوس شرکت واحد بودم و جنازههای مردم را دیدم که در خیابان پامنار روی زمین ریختهاند. در واقع هرچه برخورد رژیم شاه شدیدتر میشد جرئت مردم هم بیشتر میشد.
اوجگیری مبارزات بعد از فرار شاه
بعد از رفتن شاه مردم خیلی جسورتر شدند، بعدازآن، معمولاً مردم هر شب تظاهرات میکردند و عوامل رژیم هم جرئت نمیکردند به کوچه، پسکوچهها بیایند.
بعضی جاها اصلاً ماشینرو نبود. همین الآن هم اگر به بافت فرسودۀ منطقه ۱۲ بروید، چنین وضعیتی دارد. در آن وضعیت بازهم بعضی از نظامیها به مردم حمله میکردند؛ ولی کاراییشان کم شده بود.
اللهاکبر گفتن، کوکتل مولوتف درست کردن و اذیت کردن مأموران شاه در شبها به اوج میرسید. سختیهایی هم ایجاد شده بود که مردم تحمل میکردند؛ مثلاً زمستان بود و نفت نبود و ما سعی میکردیم در توزیع نفت و رسیدگی به محرومان کمک کنیم.
از همان زمستان سال ۵۷ کمکم مسجدها نگهبانی گذاشته بودند و از محلهها حفاظت و حراست میکردند. ما هم نوبتی به مسجد میرفتیم و پست میدادیم. شبهایی که نوبت من بود با چند نفر دیگر در مسجد میخوابیدم و نوبتی به بالای پشتبام مسجد میرفتیم و نگهبانی میدادیم.
مردمی شدن مبارزات با محوریت مسجد
آن موقع نیروهای انقلاب کنترل اوضاع محلههای تهران را از طریق مساجد در دست داشتند و خود محلیها هم وقتی مردم شعار میدادند و از دست ارتشیها فرار میکردند در خانه هایشان را باز میکردند و مردم از روی پشتبام به خانههایشان میرفتند.
آن زمان، پشتبامها به هم راه داشتند و اینقدر هم آپارتمانسازی نبود. اکثر خانهها دوطبقه بودند و همه راحت میتوانستند از روی پشتبام همسایه به خانه خودشان بروند.
با رفتن شاه، اوضاع فرق کرده بود؛ ادارۀ محلات تهران مردمی شده بود و دیگر سروکله نیروهای کلانتری کمتر پیدا میشد. قبل از آن، مأموران کلانتری از کاسبها رشوه میگرفتند، یا موارد مشکوک را کنترل میکردند.
تا زمان آمدن امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی، مسجدها محور همۀ امور جاری محلهها شده بودند. مسجد ما هم فعال بود و شبها برای شعار دادن و آتش زدن لاستیک بیرون میآمدیم.
آن منطقه، منزل آقای فلسفی، سخنران معروف بود. منزل ایشان در خیابان ری، نرسیده به سهراه امینحضور، نزدیک خیابان دردار و آبشار بود که از ماه رمضان ۵۷ مرکز حرکات انقلابی بود.
حسینیه همدانیها هم که الآن حاجآقا شیخ حسین انصاریان در آن سخنرانی میکند، پایینتر از منزل آقای فلسفی بود. در تاسوعا و عاشورا که تظاهرات بود، همه جلوی خانه آقای فلسفی جمع میشدند و ازآنجا حرکتشان را شروع میکردند.
آن موقع هنوز امام به کشور برنگشته بود. ما هم در محلهمان فعال بودیم. مردم را سازماندهی میکردیم و خودکفا بودیم؛ مثلاً اگر کسی وانت داشت آن را برای تظاهرات میآورد. خانمها در خانه شربت درست میکردند. بعضیها به مردم آب میدادند و شیرینی پخش میکردند. حتی برخی از خانمها حلوا میپختند، بعد با حلوا و نان لقمههایی درست میکردند و بین تظاهرکنندگان پخش میکردند.
ظهور این توانمندیهای مردم از معجزات انقلاب بود که بعداً هم در دوران دفاع مقدس و هم در سایر بحرانها خیلی خوب جواب داد. ما تا خانه آقای فلسفی را پیاده میرفتیم و بعد از آنجا، حرکت عمومیمان را شروع میکردیم. از آنجا بهطرف سهراه امینحضور میرفتیم و از سهراه امینحضور تا بهارستان، بعد پل چوبی و بعد هم خیابان انقلاب (خیابان شاه رضا).
همه در خیابان انقلاب به هم میپیوستند و موج مردم مثل یک رودخانۀ بزرگ تا خود میدان آزادی (شهیاد) درحرکت بود.
در تظاهراتها معمولاً خانمها هم شجاعانه در کنار آقایان در صحنه بودند. حتی گاهی خانمها با بچههایشان و بدون حضور شوهرانشان میآمدند. نقش خانمها در پیروزی انقلاب کمتر از نقش آقایان نبود.
بالاخره با این تظاهراتها و حضور مردم شاه فرار کرد و زمینه بازگشت امام به کشور فراهم شد.
یکی از شعارهایی که مردم روی دیوارها نوشته بودند و در تظاهراتها فریاد میزدند؛ این شعار بود: وای به حالت بختیار اگر خمینی دیر بیاد، اگر خمینی دیر بیاد، مسلسلها به کار میاد! خلاصه همه منتظر بودند که حضرت امام تشریف بیاورند.
ورود امام خمینی (ره) به کشور
من هر وقت به دوازدهم بهمن فکر میکنم، یاد روز رحلت امام در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ میافتم. آن روز هم تقریباً همان مسیر و همان جمعیت دوباره تکرار شد، منتها یکی در اوج شادی و سرور و دیگری در اوج غم و اندوه.
یکی از کارهای ما برای آن روز این بود که مردم محله را جمع کنیم و به مسیر استقبال حضرت امام ببریم. محمد بروجردی هم از افراد مسئول در کمیته استقبال بودند. برخی از افراد مسئول کمیته مثل حاج محسن رفیق دوست از ساکنان محله ما بودند.
در ابتدا مسیر استقبال از امام مشخص نبود و به جز افراد معدودی، کسی خبر نداشت که امام می خواهد به کجا برود. فقط میگفتند که قرار است امام خمینی به بهشت زهرا(س) برود و سر مزار شهدای ۱۷ شهریور سخنرانی کند.
بعضیها که تلویزیون داشتند، ورود امام را از تلویزیون دنبال میکردند. عدهای از مردم محلههای قدیمی تهران در قهوه خانه ها جمع شدند تا ورود امام را از طریق تلویزیون قهوهخانه تماشا کنند؛ چون آن موقع، اکثر قهوهخانهها تلویزیونی برای تماشای سریالهای قبل از انقلاب داشتند.
مدام میگفتیم: پس چرا امام نیامد؟! همه مردم نگران شده بودند.خبرهای جورواجوری هم می رسید، یکی میگفت: امام نمییاد بهشت زهرا(س). یکی دیگر میگفت کی گفته؟ حتما میاد. تا اینکه یک دفعه امام را به بهشت زهرا(س) رساندند. ما هم گریه میکردیم و اشک شوق میریختیم. واقعا روز عجیبی بود.
حضرت امام که تشریف آوردند،دیگر همه چیز تمام و پیروزی انقلاب قطعی شد.